محل تبلیغات شما

حسرت میخورم به حس و حال اونی که باور داره اگه امشب تا سحر دعا بکنه، میتونه دنیا و آخرت بهتری داشته باشه؛ توهم شیرینی که من ازش محرومم. 

از نیمه شب قدر سوم گذشته، من بیدارم ولی دعا کردنم نمیاد؛مدتهاست که نمیتونم دعایی کنم. راستش میترسم از خدا چیزی بخوام و او دوباره سر لج بیافته باهام و همین آرامش نیمبندمو ازم بگیره. ظن من به خدا -اگر وجود داشته باشه- همینه: باید فاصله م رو ازش حفظ کنم تا در امنیت باشم. آرامش من دور از هرگونه مناجات و خواستنی شکل میگیره. نه اینکه بی نیاز باشم از نیرویی برتر، اما از بس عرض نیاز برام تاثیر عکس داشته، در من مانع محکمی ایجاد شده که جلوی هر گونه اظهار بندگی رو میگیره. اگر خدایی وجود داشته باشه، من باهاش قهر نیستم فقط چون درکش نمیکنم مثل سگ ازش میترسم و ترجیح میدم ازش دور باشم و چیزی ازش نخوام، نه برای دنیام و نه برای آخرتم. 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها